زهراء حسينى(صرخه)،24 ساله، متاهل فرزند سعد داراى دو دختر (اسرا وسنا) از اهالى شهر احواز در 26 آبان 1397 در منزل بازداشت شد. شوهر زهراء، صادق حميداوى از اهل سنت،در شهريور 97 به تهران مى رود و بعد از چند روز ديگر دوستانش بازداشت مى شوند(هم اكنون همگى در زندان شيبان هستند بجزء صادق) در ابتداء اداره اطلاعات گفته كه صادق بازداشت و نزد آنهاست اما پس از آن به خانواده گفته شده كه نزد اداره اطلاعات نيست و اطلاعى از آن ندارند!
پرونده زهراء حسينى در شعبه دو دادگاه انقلاب اسلامى احواز و به اتهام تبليغ عليه نظام و عضويت در داعش منتظر صدور حكم است. زهراء حسينى به اجبار و زير شكنجه از او اعتراف گرفته اند و زير هرچه آنها خواستند امضاء كرده است تا بتواند دخترانش را ببيند.
سپيده قليان فعال مدنى در تويتر خود در مورد شكنجه و اعترافات اجبارى زهرا حسينى اين چنين نوشت:
خواهر عربم را با دست و پای کبود اولین بار وقتی دیدم که برای انگشت نگاری باهم به زندان سپیدار منتقل شدیم، زهرا گروگان اطلاعات است، آنها شوهر زهرا را میخواهند و ادعا میکنند شوهر او داعشیست. زهرا از آبان ۹۷ در بازداشت موقت به سر میبرد. به مدت ۵ ماه در سلولهای بازداشتگاه (شکنجهگاه) اطلاعات احواز نگهداری مى شود. یک شب برای بازجویی مرا بردند، با تمام اینکه در تمام مدت بازداشت با چشمبند بودیم، اما متوجه برخی از صداها میشدیم، صداهایی که از هزار تصویر گویاتر و زندهتر بودند.
اين فعال مدنى مى نويسد:زندانبان مرد وقتی عصا را به من داد ( یک تکه مقوا که پل ارتباطی ما زنان و زندانبانهای مرد بود و مارا به مکان مورد نظر هدایت میکردند)را به من داد، حس کردم صدای یک زن دیگر میآید که کمی ان طرفتر با من به طرف اتاق بازجویی میرود.اتاقهای بازجوئى نزدیک هم بود و ما صدای تمام بازجویی های اتاق بغل دستیمان را میشنیدیم، هیچ آزارى بالاتر از این نبود، روز اول بازجویی من بود و روز نمیدانم چندم بازجویی زنِ ناشناس، بازجویی از صبح تا دمدمای صبح ادامه داشت، خوب به یاد دارم بازجوها از او میخواستند اعتراف کند داعشیست او فقط میگفت: من اهل سنت هستم.یکهو صدای کتککاری بالا گرفت، او را میزدند و او فریاد میزد و بازجوها محکمتر میزدند میگفتند نه باید صدات در بیاد، اعتراف کن به اون چیزی که هستی تا ولت کنیم، دیگر صدایی نیامد، دو روز بعد مرا با چشمبند سوار اتومبیلی کردند که صداى دو زن دیگر هم میآمد. به مقصد که رسیدیم،چشمبندهایمان را در آوردیم، متوجه دو زن دیگری شدم که یکی از آنها چش و چالش کاملا کبود بود، مارا برای انگشتنگاری آورده بودن و از این فرصت استفاده کردیم تا باهم صحبت کنیم، علیرغم اینکه مامور تهدیدمان کرده بود که لام تا کام باهم هیچ حرفی نزنیم.باهم احوالپرسی کردیم و زخمهای تنمان را نشان یکدیگر دادیم، از نگرانیهایمان گفتیم و آخر سر زهرا گفت: تو همانی نیستی که دو شب پیش در اتاق بغلی بازجویی میشدی؟ میگفتند کمیسیون (کمونیست) هستی و بهت حمله میکردند، گفتم بله زهرا جان، تو هم همانی هستی که میگفتند بگو داعشیام؟
از آنروز تا همین امروز که ماهها باهم در زندان سپیدار همبند بودیم خواهر هم شدهایم، و همین امر موجبات خشم اطلاعات را فراهم نمود. زهرا یکی از صدها زن عربیست که در اهواز تحت بازداشت/شکنجه/ستم است، به دو دلیل :
یک زن است.
دو عرب است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر