۱۳۹۷ خرداد ۹, چهارشنبه

  مدنی جنایت کار با قتل عام ملت عرب درمحمره، محبوبیت سیاسی اش را نزد مرکزگرایان و نژادپرستان راتقویت بخشید



این مقاله اولین بار در ویژه نامه سوم خرداد سال ۶۴ از انتشارات چریکهای فدایی خلق ایران درج گردیده است و اکنون بمناسبت گرامی داشت یاد جان باختگان خلق عرب در “چهار شنبه سیاه “(۹/۳/ ۵۸ ) و افشای جنیات های افرادی چون دریادار مدنی و هوادرانش که اکنون نقاب اصلاح طلبی به چهره زده اند، به انتشار مجدد آن اقدام میشود. لازم به ذکر است که گزارش وقایع مربوطه  عمدتا از جزوه ای که “سازمان رزمندگان آزادی طبقه کارگر “در آن سال و در رابطه با “چهار شنبه سیاه” انتشار داده بود، اخذ گشته است. خرداد –هشتاد و هفت.

 “چهار شنبه سیاه “

یاد آور فریبکاری بازرگان و جنایات مدنی جلاد

در مبارزات سراسری توده ها در سالهای ۵۷-۵۶ و قیام خونین بهمن ماه ۵۷ برعلیه امپریالیسم و سگهای زنجیریش ، خلقهای میهنمان بدرجات مختلف و در سطوح گوناگون شرکت داشتند . خلق عرب نیز بهمراه سایر خلقها در این مبارزات ضد امپریالیستی و دمکراتیک فعالانه شرکت جست ، کارگران عرب همدوش با سایر کارگران در اعتصابات صنعت نفت ، راه آهن ، بنادر و کارخانه ها به مبارزات خود ادامه دادند ، دهقانان عرب و زحمتکشان شهری عرب نیز در صفوف تظاهرات و حرکات ضد رژیم شاه امریکایی همدوش با دیگر توده های ستمدیده و زحمتکش مبارزه کردند و همچون دیگر خلقها با دادن صدها شهید نهال آزادی را آبیاری نمودند .

طبیعی است که خلق عرب انتظار داشت که با رهایی از سلطه امپریالیسم و ایجاد جامعه ای نوین به حقوق دمکراتیک و منجمله حقوق ملی خود دست یابد . ولی با روی کار آمدن رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی خیلی زود آشکار شد که انتظار برآورده شدن خواستها و حقوق خلقهای تحت ستم با وجود این رژیم ، یعنی ادامه سلطه امپریالیسم ، امکانپذیر نیست و این را خلق عرب به سابقه تجربیات گذشته و آگاهی که از مبارزات فعال خود کسب کرده بود بخوبی دریافت و همچون توده های بپاخاسته نقاط دیگر میهنمان رو در روی حاکمیت امپریالیستی موجود قرار گرفت.

رژیم جمهوری اسلامی به وسیله دولت موقت و طوطی سخنگویش امیرانتظام اعلام داشت که: ” اعراب بیش از چند هزار نفر نیستند و اگر میخواهند زیادی صحبت کنند آنها را به دریا میریزیم” و بدین وسیله خیلی روشن سیاست رژیم را در مقابل کارگران و زحمتکشان شهری و روستایی عرب بیان داشت. توده های تحت ستم عرب بدرجات مختلف حول کانونها و سازمانهای مترقی و دمکراتیک، مذهبی و غیرمذهبی جمع شده بودند تا از این کانال مبارزات خود را ثمر بخش تر نمایند .

اما به علت فقدان یک رهبری قوی انقلابی، نیروها و جریانات ارتجاعی نیز امکان تکتازی یافته بودند.

 توده ها، کانونهای مترقی را از آن خود میدانستند و بهمین دلیل از آنها در مقابل تحریکات و حملات اوباشان و مزدوران رژیم دفاع و حراست میکردند . تحصن ، تظاهرات و میتینگها و راهپیمایی ها، آن اشکال مبارزاتی بودند که خلق عرب با دست زدن به آن خواسته ها و مطالبات خود را طی قطعنامه هایی تحت هدایت و کنترل این کانونهای فرهنگی و سیاسی طرح و درخواست میکرد .

مبارزات توده های شهری ، حمایت و شرکت دهقانان عرب در این مبارزات و بویژه مبارزات رادیکال کارگران عرب ، با کمیت چشمگیر ( ۵۵ – ۵۰  درصد از کل جمعیت کارگر منطقه عرب اند ) خود و رشد سیاسی آنان چون خاری در چشم جمهوری اسلامی فرو میرفت، بویژه که رژیم از گسترش و تعمیق این مبارزات شدیدا هراسناک بود و بدین سبب سران رژیم در پرتو سیاست های ضد خلقی شان به تحریکات و اقدامات آشکار و پنهان دست میزدند .

خواسته های بحق توده های عرب را تجزیه طلبی ، تحریکات عراق و اختلاف عرب و ” عجم ” مینامیدند .بازرگان مزدور ، این مارمولک کهنه کار با شیادی ، خلق عرب را عده ای ایرانی ” عرب زبان” خواند تا بدین وسیله موجودیت اجتماعی و سیاسی خلقی آنان را مخدوش نموده و بهتر بتوانند حقوق ملی خلق عرب را انکار و پایمال نمایند .

ولی توده های عرب با بیان اینکه: ” ما خلق عرب هستیم ، ما عرب زبان نیستیم” بخوبی جوهر فتنه های این مزدور را درک و افشا ، نموده و با شعار ایران خانه و کاشانه ماست پاسخ کوبنده ای به اتهام تجزیه طلبی عنوان شده از جانب مزدوران امپریالیسم دادند .

با این همه ایادی و عوامل رژیم از حمله به صفوف تظاهرات ، سرکوب تحصن ها ، حمله به دفاتر سازمانها و کانونها ، تحریک احساسات ارتجاعی بخشی ا ز مردم عقب مانده و حتی ایجاد کمیته های ” کارگری” و” دهقانی” بمنظور رسوخ در صفوف کارگران و دهقانان و ایجاد تفرقه و شناسایی فعالین و انحراف مبارزات آنان ، لحظه ای فروگذار نمیکردند . آنها در مقابل کانونهای مترقی خلق عرب به ایجاد کانونهای مسلح ارتجاعی و وابسته بخود دست زدند . و به تسلیح شیوخ مرتجع و ساواکی ، لمپنها و اوباشان فارس و عرب و حتی کودکان ۱۳ ساله پرداختند .

کمکهای مالی و تسلیحاتی فراوانی به کانونهای ارتجاعی نظیر: کانون فرهنگی– نظامی (تحت  هدایت مکی فیصلی و کمیته امام )، کانون فرهنگی- اسلامی عرب ( به سرپرستی شیخی بنام کرمی ، مداح شاه خائن ) و کمیته عشایر خوزستان دادند . همه اینها علاوه بر کمیته های امام و ارتش مزدوری بود که در خدمت رژیم و ایادیش قرار داشتند .

در سازماندهی و ایجاد اینگونه کانونها دریادار مدنی جلاد ، نقش برجسته ای داشت . مثلا کانون فرهنگی- اسلامی عرب با حضور شخص وی افتتاح شد . بهمین دلیل و بعلت عملکردهای این مزدور وقتی از جانب رژیم وی بعنوان استاندار خوزستان منصوب شد ، توده های زحمتکش عرب و بطور عموم مردم خوزستان این انتصاب رژیم را تصمیمی مبنی بر اعلام سرکوب قهرآمیز خلق عرب تلقی کردند و بحق نیز این تلقی درستی بود . زیرا مدنی مزدور بارها و بارها و با صراحت سیاست رژیم را اعلام داشته و خود را مجری حلقه بگوش آن معرفی کرده بود .

او در باره کانونهای مترقی خلق عرب گفته بود: ” اینها عوامل استعمارند و فتنه انگیزند ” . او تحصن کارگران شرکت ترمینال بندر خرمشهر را بهمراه ارتشیان و پاسداران سرکوب کرده بود و حتی با بیشرمی تمام از کارگران مبارز میخواست تا رهبران خود را معرفی نمایند .او در ۲۱ فروردین به ارتش دستور داده بود که کانونهای فرهنگی و سیاسی را منحل نمایند ، او حتی خواستار آن شد تا شخصا برای سرکوب صیادان بندر انزلی اعزام گردد . او در باره خواسته های بحق خلق عرب با خشم گفته بود:” این حرفها را نزنید ، آنها که از خودمختاری صحبت میکنند به انقلاب خیانت میکنند.

 توده های مبارز شهری و روستایی عرب در خرمشهر، آبادان، اهواز، شلمچه و شادگان و خلاصه سراسر  خوزستان تحریکات و اعمال جنایت آمیز گوناگون رژیم را خنثی میکردند و خواستار به کرسی نشاندن مطالبات خود بودند ، در مقابل رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی با سیاستی روشن، متکی به سرنیزه و فریب و با سازماندهی های قبلی و ایجاد تشنجات گوناگون، مترصد اجرای مقاصد خود بود که در عصر روز دوشنبه هفتم خرداد تیمسار مدنی به همراه مقامات لشکری و کشوری و روحانیون وارد خرمشهر شد و خواستار بعهده گرفتن مسئولیت حفظ شهر بوسیله ارتش و مقامات نظامی” انقلابی” گردید .

بدنبال آن در ساعت هشت و نیم شب ۸/۳/۵۸  جلسه ای در فرمانداری با حضور مدنی ، سرپرست فرمانداری ، شیخ عیسی خاقانی برادر و نماینده شیخ محمدطاهر آل شبیرخاقانی ، دیباچی نماینده حوزه علمیه قم و دیگران برگزار شد و در آن بتوافق رسیدند که تا ۱۰/۳ به کانونهای فرهنگی و سیاسی مهلت داده شود تا آن مکانهارا تخلیه نمایند . اما مدنی مزدور با تدارک و سازماندهی قبلی، تحصن عده ای اوباش و لمپن در مسجد جامع که از طرف کانون فرهنگی – نظامی ترتیب داده شده بود را بهانه قرار داد و ضمن ماموریت دادن به سرنشینان پیکان سفید رنگی که در شهر به تیراندازی هوایی پرداخته و تشنج ایجاد میکردند، به اجرای توطئه خونین و سیاهی برعلیه خلق عرب پرداخت و در سحرگاه روز چهارشنبه ۹/۳/۵۸  نیروهای گوناگون رژیم با سلاحهای مختلف، به یورش  وحشیانه ای علیه توده های محروم عرب دست زدند.

      نیروهای ارتش ، کماندوهای نیروی دریایی ، پاسداران و کمیته چی ها ، سربازان آورده شده از همدان و کرمانشاه که بنا به گفته رژیم میبایست با” مهاجمین عراقی” بجنگند ، اوباشان و لمپن های متحصن کانون فرهنگی – نظامی که بوسیله ناخدا خوشنام  مزدور مسلح شده بودند ، پاسداران گارد صنعت نفت و به روایتی نقابداران سازمان امل با صورت پوشیده و نوارهای سفید بسربسته، همه و همه توطئه های طرح ریزی شده ای را همزمان در محله های کوت شیخ و چهل متری خرمشهر ، منطقه ایستگاه ۸ بهار در آبادان ، فلکه پاداد اهواز به اجراء درآوردند .

خیابانها و ساختمانهای چند طبقه بوسیله پاسداران و ارتشیان ملبس به لباس شخصی سنگربندی شدند . در خرمشهر ناوچه های نیروی دریایی ، در اهواز تانکهای ارتش برای سرکوب و ارعاب زحمتکشان به میدان آورده شدند و در آبادان حتی هلی کوپترها به پرواز درآمدند . در همه جا علاوه بردفاتر کانونها ، خانه و کاشانه مردم بیدفاع به رگبار بسته شدند ، کشتار و تالان وحشیانه ای اعمال شد ، بیمارستانها از زخمی ها پر میگردید و در خرمشهر حتی از پذیرش زخمی های عرب جلوگیری میشد .

مردم با کوکتل مولوتف ، سلاح شکاری و چوبدستی به مقابله برخاستند ، شعار ” مرگ بر مدنی ” در سراسر نقاط مذکور که عمدتا کارگرنشین و محله های زحمتکشان است می پیچید . ساختمانهای سرمایه داران ، برخی شرکتها و ماشینهای دولتی  از جانب توده های خشمگین به آتش کشیده شدند . مردم روستاها ، بویژه شادگان و شلمچه با شنیدن خبر یورش مزدوران رژیم در صفهای طولانی بسوی خرمشهر روانه بودند تا به کمک برادران و خواهران خود بشتابند ، راهها کنترل میشدند ، ارتباط تلفنی قطع بود ، مردم شادگان به زد و خورد خونینی با پاسداران کشیده شدند ، مردم شلمچه در اثرسرکوب و تیراندازی  پاسداران و کمیته چی ها بسوی آنان ، ۱۷ شهید و۴۷  زخمی برجای گذاشتند.

به پنج روستای عرب نشین حمله شد. دستگیرهای فراوانی انجام گرفت و این علاوه بر آنهایی بود که در شب قبل خانه هایشان با علامت ضربدر مشخص شده بود . سرکوب و کشتار دیوانه وار تا عصر روز چهارشنبه سیاه ادامه داشت و حتی صدای تیراندازیها تا ۳ روز متوالی قطع نگردید . طبق آمار دولتی تلفات رژیم ۴ پاسدار و ملاح و کشته های مردم۲۷ تن ذکر گردید ولی خلق عرب در راه بدست آوردن حقوق دمکراتیک و ملی خود بیش از ۳۰ شهید و ۵۰۰ زخمی داد .

رژیم حتی اجازه دفن شهدایشان را در گورستانهای شهر نداد و خلق عرب عزیزانشان را در خانه های خود بخاک سپردند . در آخرین روزهای درگیری مردم در مسجد صادق به تحصن دست زدند و خواستار محاکمه مدنی و دیگران ، آزادی زندانیان سیاسی شدند و برخواسته ها و حقوق خود پای فشردند . مدنی جلاد با دستهای تا مرفق خونین فاتحانه با آیت الله ال شبیر،” رهبر” مذهبی خلق عرب به مذاکره و توافق رسیدند که در ازای آزادی زندانیان سیاسی و برچیده شدن کمیته ها ، تحصن پایان یابد و باصطلاح قائله بخوابد .

رژیم فقط به آزادی چند تن زندانی اکتفا کرد ، بدین ترتیب علاوه بر سرکوب مسلحانه ، سازش نیز مکمل شکست تلاشها و مبارزه خلق عرب گردید . این واقعه نه تنها چهره رژیم جمهوری اسلامی و مهره هایش را افشا کرد و بنمایش گذاشت ، بلکه مشت نیروهای سازشکار و فرصت طلب رنگارنگ را نیز باز نمود .

در حالیکه توده های مردم فریاد میزدند:” ما همه فدایی هستیم “، و با قبول هر نوع فداکاری از سازمان باصطلاح فدایی ( آنموقع اقلیت و اکثریت یکی بودند ) خواهان رهنمود و عمل انقلابی بودند، ولی آنها از ایفای کوچکترین نقش انقلابی بازماندند.

کمیته ایالتی حزب توده خائن نه تنها برای” تضعیف” رهبری امام اشک میریخت بلکه بیشرمانه   از” تضعیف اعتبار استاندار خوزستان” نیز ناراحت بوده و بوضوح موضع ضد خلقی خودرا آشکارتر میساخت . رنجبر شماره ۱۵ ،” راه حل صحیح”  را ” بر پایه وحدت خلق عرب و جمهوری اسلامی” ، یعنی خزیدن به زیرعبای خمینی دانست و ” ملی “چی های همپالگی بازرکان برخلاف ترجیح بند تکراری ” صبر انقلابی ” بازرگان ، گفتند : ” وقایعی که در خوستان اتفاق افتاد متاسفانه نتیجه شکیبایی بیجایی بود که در مرکز وجود داشت “.

خلق عرب اما روز چهلم شهدایش را که مصادف با روز تولد ” مهدی موعود” بود و رژیم جمهوری اسلامی به این مناسبت در همه جا جشن برپاکرده بود ، را روز عزای عمومی اعلام کرد و در تطاهراتی که در این روز ۱۹/۴/۵۸  بر پا نمود با شرکت بیش از ۱۵ هزار نفر به آن یاوه ها پاسخ گفت و فریاد سرداد : “ما خلق عرب هستیم ، خلق کرد پشتیبان ماست ”  ،” نیروی ما در اتحاد ماست “، “مدنی ، مدنی قاتل خلق عرب اعدام باید گردد”  و بدینگونه برخواسته های خود که باید متحقق شوند تاکید ورزید.

امروز شنیده میشود که سازمانهایی برای گسترش صفوف اپوزیسیون ” مترقی ” در رویای نزدیکی با جنایکارانی چون مدنی ، نزیه و …. بوده و هستند . از این لحاظ در سالروز کشتار خلق عرب بوسیله مدنی جلاد لازم است روی این امر تاکید کنیم که نزدیکی با جنایکارانی که زمانی  هر یک مسئولیتی در کشتار خلقهای ایران داشتند و دستهایشان بطرق مختلف به خون خلق آغشته است . تنها باعث تضعیف نیروهای مترقی و مخدوش شدن صف خلقهای ایران میگردد.

دیکتاتورهایی که حال دستشان از قدرت کوتاه گشته از دمکراسی سخن میگویند، همان کسانی هستند که وقتی بقدرت برسند تامین حقوق مردم را خیانت به ” اسلام ” و” تمدن ” و بطور واضحتر خیانت به امپریالیسم تلقی خواهند کرد . همانطور که مدنی جلاد گفته : ” آنها که از خودمختاری صحبت میکنند به انقلاب خیانت میکنند” بالطبع دمکراسی نیز برای چنین کسانی جنایتی غیر قابل بخشش است .

بنابر این، این هشدار باید به تمام نیروهایی که خیال می کنند ماهیت این جلادان اکنون تغییر یافته است، داده شود که هرگونه نزدیکی با جنایتکارانی چون مدنی و نزیه و … و ایضا با جنایتکارانی چون “توده ای” ها و “اکثریتی” ها ، باعث تضیف جنبش خلق میشود و حتی فکر همکاری با چنین نیروهایی را به ذهن راه دادن به حیثیت نیروهای مترقی لطمه وارد میسازد.

درود بر شهدای خلق عرب در ” چهارشنبه سیاه “!

برقرار باد اتحاد همه نیروهای انقلابی و خلقهای سراسر ایران!

مرگ بر مدنی ، جلاد خلق عرب!

روايت قتل عام مردم عرب محمره توسط ملی گرايان ايرانی ونیروهای پیرو خط خمینی، درسال 8531 شمسی

نظر به اینکه در آستانه سالیاد چهارشنبه سیاه روز کشتار عمومی مردم عرب در نهم خرداد ۱۳۵۸ در محمره هستیم، سعی خواهیم کرد نوشته های مرتبط با آن حادثه تلخ و ننگین که سندی از پاکسازی دولت ایران در مناطق عرب نشین است را برای مخاطبان منتشر سازیم. “پادماز”

در دوران رهبری آیت الله خمینی پروژه های تواب سازی متعددی اجرا شد. قربانیان این پروژه ها از مراجع تقلید منتقد ، رهبران اپوزیسیون ، چهره های نظامی و برخی از نیرو های خودی و مسئولین سابق جمهوری اسلامی بودند. در دوران حیات بنیانگزار جمهوری اسلامی مجریان مجبور ساختن فعالان سیاسی و مذهبی منتقد و مخالف به بیان نظراتی که تفاوتی آشکار و چشمگیر با مواضع پیش از بازداشت آنها داشت ، اطلاعات سپاه ،بخش امنیتی نخست وزیری ،کمیته های انقلاب اسلامی و وزارت اطلاعات بودند.
اما حضور آیت الله خمینی در راس قدرت و عدم مخالفت وی با این روش های غیر انسانی برای وی ایجاد مسئولیت می کند. در عین حال این دیدگاه هم مطرح است که آیت الله خمینی ممکن است شخصا دخالتی در این موارد نداشته و این پروژه ها با اصرار و پیگیری نیرو های تندروی امنیتی و سپاهی و برخی روحانیون افراطی نظیر محمد ری شهری ،صادق خلخالی و …انجام شده است. این موضوع رافع مسئولیت وی نیست اما وی را در جایگاه عامل و آمر قرار نمی دهد. در دیدگاهی دیگر وی به عنوان آمر و پشتوانه اصلی انجام روش های اعتراف گیری اجباری و در هم شکستن شخصیت و حیثیت مخالفان سیاسی در نظر گرفته می شود.
اطلاعات موجود برای داوری قطعی در این خصوص کافی نیستند اما پاره ای از مستندات وجود دارد که نشان می دهد نقش آیت الله خمینی در پروژه های تواب سازی بیش از مسئولیت عمومی حضور در مناصب ارشد حکومتی است. یکی از این مستندات سرگذشت شیخ محمد طاهر آل شبیر خاقانی است . دو نامه توبه آمیز وی در تیر و مرداد ۱۳۵۸ از طرف دفتر آیت الله خمینی در قم منتشر شد. این امر نشان می دهد که تواب سازی مورد تایید و توجه آیت الله خمینی بوده است و چه بسا شیوع استفاده از این روش های استالینیستی و فاشیستی در جمهوری اسلامی از اراده وی نشات گرفته است.
برای روشن شدن ماجرا در ادامه مختصری از سرگذشت آیت الله خاقانی توضیح داده می شود. وی از مراجع بلند پایه شیعی مورد توجه مردم خوزستان بود. مقلدین وی تنها به مرز های ایران محدود نمی شود. او پیروانی در بحرین ،قطر ،کویت ،عراق و عربستان نیز داشت.
وی نوه شیخ عیسی آل شبیر خاقانی از مراجع بزرگ اواخر دوران قاجار بود و خود نیز در محضر اساتید بزرگی چون سید ابوالحسن اصفهانی ،میرزا حسین نائینی ، آقا ضیاه عراقی و آیت الله کمپانی در حوزه نجف درس خوانده بود و پس از اخد اجتهاد به خرمشهر آمده بود و در آنجا حوزه علمیه راه انداخته بود.
اکثر روحانیون خوزستان در مقطع انقلاب شاگردان وی بودند. حتی روحانیون طرفدار جمهوری اسلامی چون آیت الله جمی و همچنین موسوی جزایری امام جمعه اهواز در پیش وی درس خوانده بودند.
شیخ طاهر آل شبیر خاقانی روحانی سنتی بود اما در سیاست نیز دستی داشت. وی مخالف حکومت شاه بود اما دیدگاه انقلابی تند نداشت. ولی در فضای آن دوران خوزستان علی رغم اینکه دیدگاه هایش به نحو کامل انتظار انقلابیون مذهبی خوزستان را بر آورده نمی ساخت ولی وی انقلابی ترین روحانی برجسته خوزستان بشمار می رفت. مسجد امام صادق خرمشهر که وی در آنجا درس می داد و نماز می خواند ، مرکز اصلی فعالیت های مذهبی انقلابی در زمان شاه بود .
وی در جریان اعتصاب کارکنان شرکت نفت در آستانه انقلاب نقشی مهم داشت. به پاس مبارزاتی که او انجام داده بود. آیت الله خمینی در ابتدای پیروزی انقلاب حکمی برای وی صادر کرد و از او خواست تا امنیت سرحدات مرزی در خوزستان را تامین کند و کمیته هایی برای سر و سامان دادن به وضعیت منطقه تاسیس کند.
او امنیت نوار مرزی را به قبیله های ساکن آنجا سپرد و کمیته ای نیز در خرمشهر با مشارکت نمایندگان شیوخ عرب و گرایش های انقلابی درست کرد. عمر این کمیته کوتاه بود. گرایش های انقلابی تند و خط امامی به سر کردگی محمد جهان آراء و افرادی چون فروزنده مسئول کنونی بنیاد مستضعفان و با حمایت امثال محسن رضایی و غلامعلی رشید به بهانه اینکه عرب ها کمیته جداگانه ای تشکیل داده اند که بعد ها نام سازمان سیاسی خلق غرب ایران به خود گرفت ،خواهان انحلال کمیته و تشکیل کمیته دیگری شدند. آنها همچنین به صورت خود سرانه و مستقل از دولت مانند اکثر نهاد های انقلابی وقت به اداره امور انتظامی و سیاسی شهر ، دستگیری و محکمه نیرو های وابسته به رژیم پهلوی پرداختند.
در کمیته دوم چون سهم عرب ها کمتر از غیر عرب ها بود با مخالفت شیخ طاهر آل شبیر مواجه شد و آن نیز فرجامی نیافت. پس از انحلال کمیته دوم شکاف بین نیرو های حزب اللهی و مدافع نظام با شیخ و نیرو های موسوم به کانون سیاسی و فرهنگی خلق عرب بالا گرفت. نیرو های چپ و بخصوص سازمان فدائیان خلق نیز جانب خلق عرب را گرفتند.
شیخ به شهادت مواضعش هیچگاه تجزیه طلب نبود. او خواهان احقاق حقوق مردم عرب در چهارچوب ایران و حاکمیت احکام اسلام بود و با توجه به جایگاه مرجعیتی که برای خود قائل بود نمی خواست به جو جدایی عرب و عجم در خوزستان دامن بزند. خودش را پدر مردم منطقه می دید. اما در عین حال برخی نیرو های افراطی و بخصوص جریان التحریر شعبه حزب بعث در خوزستان بودند که به تنش هایی دامن می زدند. علوی فرماندار وقت خرمشهر تصریح می کرد که عناصر نا مطلوب در سازمان سیاسی ،کانون فرهنگی و کمیته مجاهدین خلق عرب خرمشهر فعالیت می کنند . این گرو ها برخی از ادارات دولتی را در اختیار گرفته بودند تحریکات دولت عراق عملا مسائل منطقه را از حالت مباحث داخلی خارج و عاملی بیرونی را وارد مساله کرده بود. نیروهای سازمان سیاسی خلق عرب و کانون فرهنگی با رد این ادعا ها اعلام می کردند که تجزیه طلب نیستند و فقط خواهان خود مختاری خوزستان هستند. البته برخی از خواسته های آنان فراتر از خود مختاری بود و تفسیر تجزیه طلبانه را تقویت می کرد.
اما شیخ موضع میانه ای داشت ولی برخورد های تند عوامل حکومت باعث شد تا او عملا بیشتر به طرف نیرو های مدافع خود مختاری خوزستان گرایش پیدا کند. شیخ در اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ اعلام کرد به دلیل تند روی کمیته های انقلاب در برگزاری دادگاه های مغایر با ضوابط شرعی و قانونی ، تعلل دولت در دادن حقوق شرعی و قانونی خلق ها از جمله خلق عرب مسلمان خوزستان بر نتافتن آزادی ها و تعرض به حوزه خصوصی افراد ایران را ترک و به عراق می رود. به باور او وظیفه یک مرجع جلوگیری از ظلم و تعدی به مستضعفین بود.
آیت الله خاقانی در جایگاه یک مرجع تقلید سنتی که روحیه محافظه کارانه و در عین حال مردم مدارانه داشت ،ضمن تاکید بر رعایت قوانین اسلامی توسط حکومت معتقد بود در جمهوری اسلامی و تحت حاکمیت اسلام واقعی همه گروه ها حتی مارکسیست ها از حق آزادی بیان و فعالیت برخوردار خواهند بود. او با حرکت های افراطی که تحت عنوان انقلابیگری صورت می گرفت مخالف بود.
آیت الله خمینی طی پیامی که توسط سید احمد خمینی ابلاغ شد از وی خواست تا از این تصمیم منصرف شود و به قم بیاید. آیت الله طالقانی و آیت الله شریعتمداری ( که با آیت الله خاقانی در نجف هم درس بودند) نیز با صدور تلگرافی خواهان ماندن شیخ در منطقه شدند. برنامه آیت الله خمینی آنگونه که بعد ها مشخص شد کشاندن بیرون شیخ از منطقه بود تا برنامه های حکومت در غیاب وی که اصرار به تحقق خواسته های مردم عرب منطقه داشت، اجرا شود.
وی خروج از خرمشهر را نپذیرفت و در منطقه ماند تا به اصلاح امور بکوشد. ورود تیسمار مدنی به عنوان استاندار خوزستان فضای خرمشهر را متشنج تر کرد. وی با تربیت نظامی و گرایش اولترا ملی گرایانه ای که داشت که در آن مساله قومیت ها به رسمیت شناخته نمی شد و از طرف دیگر نگران تحرکات دولت عراق و رشد گرایش های تجزیه طلبانه بود ،برخورد های اقتدار گرایانه را در دستور کار قرار داد. سابت تابناک که توسط محسن رضایی هدایت می شود از عملکرد دریادار مدنی در استانداری خوزستان در مهار بحران خوزستان تجلیل کرد و به باور آنها وی اول در خط انقلاب و نظام قرار داشت و بعد ها منحرف شد .
به باور تیسمار مدنی درگیری های خوزستان دعوای عرب و عچم نبود بلکه دعوای انقلاب و ضد انقلاب بود. او نگران فعالیت های سازمان آزادی بخش فلسطین و دامن زدن به تعصبات عربی در منطقه بود . برخی اخبار حاکی از جضور جرج حبش در خوزستان بدون اطلاع دولت بود که به خوزستان عربستان گفته است ، اما بعد ها معلوم شد این خبر درست نبوده است. همچنین مدنی با گزارشی به دولت مدعی شد که کنسولگری و مدیر مدرسه عراقی ها در خرمشهر به توطئه و. تحریک برخی از نیرو ها در منطقه مشغول هستند.
با آوردن کماندو های نیروی دریایی و نیرو های سپاه از تهران و همچنین سپاه لرستان نیرو های مدافع حکومت در موضع حمله و تهاجم با نیرو های عرب منطقه قرار گرفتند. تحصن نیرو های خط امامی در مسجد جامع خرمشهر باعث پذیرش خواست آنان از سوی دولت شد تا همه کانون های سیاسی و فرهنگی مستقل در منطقه خلع سلاح شوند. چند روز قبل از تحصن دو پاسدار در گمرک بندر خرمشهر کشته شده بودند. آنها تلویحا نیرو های خلق عرب را متهم می کردند که قتلها را انجام داده اند. نیرو های خلق عرب نیز ماجرا را تکذیب می کردند و طرف مقابل را به بهانه جویی متهم می ساختند.
شیخ طاهر آل شبیر با تیمسار مدنی و تنی چند از مسئولان و روحانیون منطقه توافق کردند تا با دادن دو روز وقت ، خلع سلاح ها انجام شود. اما نیرو های دولتی با فرماندهی تیمسار مدنی قبل از مهلت مقرر حمله را شروع کردند. دلیل آنها این بود که پیکانی از نزدیک مسجد جامع حرکت کرده وبا شلیک تیر هوایی به تحریک پرداخته است . آنها نیرو های خلق عرب خوزستان را متهم می کردند که پشت این تحریک هستند و همچنین نمی خواهند ساختمان های دولتی تسخیر کرده و سلاح های شان را تحویل بدهند. در مقابل کانون سیاسی خلق عرب و شیخ طاهر آل شبیر ادعای آنان را رد می کردند . می گفتند اگر ماجرای ماشین پیکان صحت داشته است چرا مسئولین آن را متوقف نکرده اند تا از هویت ساکنان آن کسب اطلاع بکنند ! آنها توانایی این کار را داشتند.
این موضوع درگیری گسترده و خونینی را رقم زد و به چهارشنبه خونین خرمشهر معروف شد. تعداد کشته شده ها بین ۱۱ تا ۶۶ نفر تخمین شده است.
پس از این ماجرا رویارویی شیخ با حکومت جدیتر شد. وی خواستار برکناری تیسمار مدنی و جبران خسارات مالی و جانی و معذرت خواهی مسئولین و سلب مسئولیت از نیرو های غیر مسئول و افراطی شد. شدت گرفتن اعتراضات و نا آرامی ها در منطقه باعث توافق مجدد بین تیمسار مدنی و شیخ شد. بنا به ادعای استانداری خوزستان ، دولت عراق به رایگان اسلحه در خوزستان توزیع می کرد. آتش سوزی خطوط نفت ، حمله به کلانتری ها و اماکن دولتی در خرمشهر ،آبادان و اهواز بار ها اتفاق افتاد. ولی شیخ با صدور بیانیه های متعددی ضمن پای فشاری بر رعایت خواسته های مردم عرب اما همگان را دعوت به آرامش و خودداری از شورش و عکس العمل های احساسی و تخریبی می کرد.
مفاد توافقنامه ۸ بندی شیخ و تیمسار مدنی بشرح زیر است :
” ۱- معیار انتخاب و انتصاب افراد در مشاغل سازمان های دولتی بر اساسا ملاک های اسلامی و معیار شایستگی – صلاحیت و ایمان و اعتقاد به ضوابط انقلاب اسلامی ملت ایران از برادران عرب و غیر عرب
۲- تحقیق و شناسایی . دستگیری فوری و محرکین حوادث اخیر و محاکمه آنها. آقای دادستان کل انقلاب تکلیف دارد بلافاصله این بند را عملی نماید.
۳- رسیدگی به خانواده های شهدا و مقتولین و مجروحین حادثه اخیر خرمشهر و آبادان
۴- برقراری امنیت و حفظ انتظامات شهر و روستا زیر نظر شهربانی و ژاندارمی منطقه
۵- توجه خاص به به عملیات عمرانی شهر و روستا در منطقه
۶- کلیه فعالیت های فرهنگی که در چهارچوب اهداف و ضوابط انقلاب اسلامی ملت ایران صورت می گیرد. تایید می شود.
۷- ضمن اظهار تاسف از حمله ای که به منزل آیت الله العظمی شیخ محمد طاهر آل شبیر خاقانی صورت گرفته ،مقرر گردید که موضوع بررسی و تعقیب شود و عاملان تحت پیگرد قانونی قرار گیرند.
۸- همانطور که تا کنون تعداد چهل و شش نفر از دستگیر شدگان آزاد شده اند به وضع بقیه نیز رسیدگی فوری بعمل آید.” (۱)
نیرو های حزب اللهی منطقه حملات تند و توهین آمیزی به شیخ انجام می دادند. آنها مستقیما وی را مقصر نمی دانستند بلکه مدعی بودند که او آلت دست تجزیه طلب ها شده و آنها از سادگی وی سوء استفاده کرده اند.
البته ماجرای مکالمه تلفنی شیخ با سخنگوی دولت موقت در اسفند ماه ۱۳۵۷ بر سوء ظن ها افزوده بود. مهندس عباس امیر انتظام ماجرا را این چنین تعریف می کند : ”
.صبح یکی از این روزها منشی من اطلاع داد که شخصی به نام آیت الله شبیر خاقانی از خرمشهر می خواهد با من صحبت کند. ابتدا شخص دیگری که بعدا فهمیدم پسر ایشان بود در تلفن گفت که آقا می گویند در مدت زمامداری دولت موقت(دومین هفته دولت) مشکلات همچنان باقی است، وضع اتوبوس رانی، مشکل مسکن، مسئله فرهنگ و … تغییر پیدا نکرده است. اگر تا چند روز دیگر تغییری حاصل نشود ما خوزستان را جدا خواهیم کرد. من با شنیدن جدایی خوزستان گفتم هر کسی نامی از جدایی قسمتی از ایران بر زبان براند و اقدامی به عمل آورد، ملت ایران آنها را به خلیج فارس خواهند ریخت. گوشی را خود آیت الله به دست گرفت و من همان سخنان را که برای پسرش گفته بودم تکرار کردم. او تلفن را گذاشت و مکالمه قطع شد. بلافاصله پس از قطع مکالمه به دفتر مهندس بازرگان رفتم و ماوقع را تعریف کردم. پرسیدم این شخص که بود؟ایشان پاسخ داد که شبیری خاقانی یک روحانی شیعه در خرمشهر است و اضافه کرد که جواب درستی به او داده ام.شبیر خاقانی این مسئله را به شکل دیگری به اطلاع قم و آیت الله خمینی رسانیده بود که باعث ناراحتی ایشان شد و به مهندس بازرگان تاکید کرد که من را از کابینه خارج کند. مهندس بازرگان پاسخ داد که یا مهندس امیر انتظام هست و من هستم یا اگر او برود، من هم خواهم رفت.این ماجرا مشکلات زیادی را برای دولت و شخص مهندس بازرگان بوجود آورد، تا اینکه اپراتور تلفن اهواز که خط خرمشهر را به دفتر وصل کرده بود و مکالمات مرا با آیت الله شبیر خاقانی ضبط کرده بود یک کپی از نوار آن را برای مهندس بازرگان فرستاد .وی پس از شنیدن نوار آن را به قم برد و به اطلاع آیت الله خمینی رساند و ایشان که متوجه می شود اطلاعی که به وی داده بودند با متن مکالمات نوار تفاوت دارد، از مهندس بازرگان می خواهد که مرا به قم ببرد تا از من دلجویی کنند.در مراسم تبریک عید نوروز به قم رفتم و آیت الله خمینی برای دلجویی از من به احمد خمینی گفت که “حرف زدن را از امیر انتظام یاد بگیر” و به این ترتیب کدورت بر طرف شد. ( ۶)
البته آیت الله خمینی طی پیامی که به شیخ در فروردین ۱۳۵۹ می دهد با نفی تفاوت بین عرب و عجم و تجلیل از اعراب به خاطر همراهی با پیامبر قول می دهد که به تدریج خواسته های مردم عرب محقق شود.
پس از چهارشنبه سیاه خرمشهر ، شیخ صادق خلخالی با حکم هادوی دادستان کل کشور به اهواز می آید و با صدور احکام اعدام بی رویه فضای پلیسی را در آنجا تشدید می کند. تندروی خلخالی تا حدی بوده است که سرو صدای ابوالقاسم خزعلی نیز بلند می شود .وی پس از حضور در قم به همراه جمعی از جامعه مدرسین حوزه علمیه قم پیش آیت الله خمینی می روند و خواهان برکناری خلخالی از مسند حاکم شرعی می گردند.
پس از چندی شیخ به قم می رود و ملاقات هایی با آیت الله خمینی می کند . پس از بازگشت به دلیل بی نتیجه بودن مذاکرات و محقق نشدن وعده های توافقنامه با استاندار مجددا شروع به اعتراض می کند . این اعتراضات شکاف بین وی و حکومت را به مرحله تضاد آشتی نا پذیر نزدیک می گرداند.
اما اتفاقی ظاهرا ناگهانی پرونده شیخ در خرمشهر را می بندد. نیرو های مدافع حکومت و بخشی از بازاریان و مردم خرمشهر در مسجد جامع جمع شده بودند تا مراسم ترحیمی برای یکی از پاسدار های کشته شده برگزار کنند. ناگهان انفجاری در مسجد رخ می دهد و منجر به کشته شدن ۶ نفر و زخمی شدن ۶۰ نفر می شود.
نیروهای حکومتی مدعی بودند که نارنجکی از بیرون به داخل مسجد پرتاب شده است. آنها مسئولیت را متوجه نیرو های خلق عرب می کردند. همچنین می گفتند پس از اینکه مردم خشمگین به بیرون از مسجد آمدند . مجروحین را به بیمارستان منتقل می کردند از پشت بام یک منزل به طرف آنها تیر اندازی می شد. همچنین مدعی گشتند که از بام منزل شیخ طاهر آل شبیر خاقانی به طرف راهپیمایی کنندگان تیر اندازی شده است. از اینرو مردم عصبانی به خانه شیخ حمله کرده و آنجا را تصرف می کنند. تیسمار مدنی مدعی است که برای آنکه چشم زخمی به شیخ نرسد وی را از منزل بیرون آورده و تحت الحفظ راهی قم می کند. اما طرفداران شیخ و از جمله بردارش شیخ عیسی آل شبیر خاقانی مدعی است که دلیل انفجار افتادن غیر عمد نارنجک از دست یکی از سپاهیان در داخل مسجد جامع بوده است . سپس پاسدار ها و نیرو های حکومتی بر اساس برنامه قبلی به منزل شیخ شبیر حمله کردند و یکی از محافظان وی را کشته و دیگران را بازداشت کردند. وی تیر اندازی از پشت بام منزل شیخ را تکذیب می کند .
ناصر فرمانده سپاهیان اعزامی از تهران اظهار داشت : ” پس از انفجار مسجد جامع خرمشهر و پرتاب نارنجک بدرون مسجد باعث مرگ هفت نفر و زخمی شدن بیش از ۶۰ تن شدند. مردم متوجه شدند که از خانه آیت الله خاقانی به طرف آنها تیر اندازی می شود. آنها به طرف منزل آیت الله خاقانی حمله کرده و پس از تیراندازی که منجر به کشته شدن دو نفر شد. منزل وی را تسخیر کردند و ۴ قبضه تفنگ ژ-۳ ،یک قبضه کلاشینکف ،یک قبضه تفنگ شکاری و ۸ عدد نارنجک ،خمپاره انداز ، مواد منفجره بدست آمد”.
ما به آیت الله پیشنهاد ماندن در خانه با مراقبت را دادیم ،ایشان اول قبول کردند اما بعد مسئله را رد کردند و گفتند من و خانواده مایلیم به قم برویم زیرا اینجا هیچکس اعتماد نداریم. حتی آن افرادی که دلسوزی نسبت به من نشان می دهند. می ترسم برنامه ای بوجود بیاورند. ” وی اضافه کرد آیت الله خاقانی مرجع تقلید و مرود احترام ما هستند ایشان را به وسیله یک اتوموبیل به اهواز رساندیم و از آنجا با هلیکوپتر به سمت قم رفتند. (۲)
اطلاعات و مستندات موجود برای داوری در خصوص اینکه کدام روایت حقیقت ماجرا است کفایت نمی کند. اما تجراب بعدی در جمهوری اسلامی که بحران هایی از سوی خود حکومت طراحی می شد تا بهانه برای سرکوب و حذف گروه های مخالف بدست آورد این فرضیه را که واقعه انفجار خرمشهر توسط جریانات افراطی حکومتی سازمان داده شده باشد را محتمل می سازد.
در فردای ترک شهر از سوی شیخ ، دادگاه انقلاب خوزستان ۵ نفر از نیرو های مخالف عرب را بدون رعایت اصول دادرسی منصفانه محکوم به اعدام کرد و این احکام بلافاصله پس از صدور اجرا شد .
آیت الله شبیر خاقانی پس از عزیمت اجباری به قم به منزل سید احمد خمینی رفت. مطبوعات نتوانستند به وی دست پیدا کنند. برادرش شیخ عیسی که در تهران بود طی مصاحبه ای اظهار داشت که مقامات به وی گفته اند که فعلا تماس و دیدار با برادرش مقدور نیست. خبرگزاری پارس تماسی با منزل سید احمد خمینی گرفته بود و خانمی بدون معرفی خود در جواب گفته بود آیت الله خاقانی در منزل احمد خمینی بوده اند به مدت یک روز ولی الان منزل ایشان را ترک گفته اند.
اما وضعیت شیخ نا معلوم بود تا اینکه دو نامه از طرف وی از سوی دفتر آیت الله خمینی منتشر شد که مردم خوزستان را دعوت به آرامش و هشیاری در برابر توطئه های ضد انقلاب و امپریالیسم می نمود. سبک و سیاق این نامه ها کاملا به بیانیه های گذشته شیخ تعارض داشت. برای روشن شدن بیشتر موضوع فراز هایی از اخرین بیانیه شیخ قبل از حضور در قم ذکر می شود و پس از ان نامه های توبه آمیز وی ذکر می گردد.
آیت الله خاقانی درست یک روز قبل از ماجرای انفجار در مسجد جامع چنین اظهار داشت :”
بسیار متاسفم که هنوز شاهد نا آرامی ها و تجاوز و تعدی به اموال و آزادی های فردی و اجتماعی هستیم. علیرغم هشدار های مکرر به دولت و مقامات مسئول در خصوص مسایل تا کنون جز وعده های پوچ و تو خالی پاسخی دریافت نداشته ام. واقعه دیروز آبادان از جمله حوادثی است که وجود دولت در دولت و حاکی از دخالت افراد غیر مسئول است.به نظر می رسد که عوامل مرتجع سلطه گر و امپریالیسم ، دست اندر کار توطئه می باشد که روش مماشات و سکوت دولت این عوامل سرسپرده را بیش از پیش مهیا کرده است و می رود که ایران عزیز به لبنانی دیگر تبدیل شود.
فرزندان عزیز حفاظت و نگهداری از کلیه منابع و صنایع و تاسیسات که متعلق به ۳۵ میلیون است وظیفه شرعی و ملی ما است. لذا از شما تقاضا می کنم برای حفظ تمامیت ارضی مملکت ، سرمایه های ملی و جلوگیری از هرج و مرج ، در برابر هر گونه عمل تحریک آمیز، توطئه و نفاق افکنی اندیشمندانه و در کمال خونسردی از برخورد غیر منطقی و انتقام جویی پرهیز نموده و نگذارید توطئه گران در دستیابی به امیال خود موفق شوند و بدینوسیله دولت را یاری نمائید. تا در کوتاه مدت دست عوامل مخرب و ضد انقلابی و همچنین تصفیه دادگاه ها و سپاه پاسداران از عناصر مشکوک اقدام لازم به عمل آید” (۳)
اما وی در اولین نامه خود در قم بر ضرورت حفظ تمامیت ارضی ایران تاکید و مرز بندی خود با همه نیرو های ضد انقلابی اعم از کمونیسم ،عرب و عجم را اعلام کرد و از مردم خوزستان خواست آرام باشند و از احکام آیت الله خمینی تبعیت کنند. (۴)
وی در نامه دوم مردم خوزستان را به آرامش در ماه رمضان و برادری و اتحاد دعوت کرد و بخصوص به هشیاری در برابر نیرو های چپ فراخواند. و تاکید کرد مردم خوزستان برای دفاع از جمهوری اسلامی که خواست مراجع اعم از اینجانب و حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی است ،کوشا باشند.(۵)
بدینترتیب مشاهده می شود که آخرین نامه های شیخ که دیگر پس از آن از وی بیانیه سیاسی در جراید منتشر نمی شود ،به صورت آشکارا با مواضع قبلی وی تفاوت دارد. راضی کردن و مجبور ساختن شیخ به صدور چنین بیانیه هایی مستقیما توسط دفتر آیت الله خمینی صورت گرفت.
مهندس حسن شریعتمداری توضیح می دهد که برادر غیر معمم آیت الله خاقانی را که عضو سازمان سیاسی خلق عرب خوزستان بودند می خواستند در خرمشهر اعدام کنند. وی که در این زمینه شخصا رایزنی با سید احمد خمینی داشت تا جلوی اعدام فوق گرفته شود، می گوید این عامل باعث گشت تا شیخ نامه های توبه آمیز را صادر کند.
شیخ بعد از صدور نامه ها دیگر نه اجازه خروج از قم را یافت و نه توانست در حوزه علمیه قم درس دهد. وی خانه نشین شد تا در سال ۱۳۶۴ چشم بر دنیا بست. او هیچگاه بازداشت نشد و مورد اذیت و آزار قرار نگرفت اما حقوق شهروندی وی تضییع گشت و همچنین جایگاه مرجعیت و شان روحانی وی مورد هتک قرار گرفت. او حتی از حقوق یک مدرس عادی در حوزه ها نیز محروم گشت. مدرسه علمیه وی و کتابخانه بزرگی که داشت توسط دولت متصرف شد .
فرجام تلخ وی روایت نخستین قربانی تواب سازی در جمهوری اسلامی و برخورد اقتدار گرایانه با خواسته های قومیت ها و گروه های مخالف بود . دفتر آیت الله خمینی در اخذ نامه های توبه آمیز از وی نقش اصلی را داشت.

نویسنده: علی افشاری
منابع:
۱- روزنامه کیهان مورخ ۱۷ خرداد ۱۳۵۸
۲- روزنامه کیهان مورخ ۲۶ تیر ۱۳۵۸ ص ۲
۳- روزنامه کیهان مورخ ۲۴ تیر ماه ۱۳۵۸ ص ۱۲
۴- روزنامه کیهان مورخ ۳۱ تیر ماه ۱۳۵۸ ص ۲
۵- روزنامه کیهان مورخ ۷ مرداد ۱۳۵۸ ص ۳
۶- جلد ۲ کتاب آنسوی اتّهام ص ۲۸۴ ، نوشته مهندس عباس امیر انتظام

برگرفته از سایت نویسنده

تیتر اصلی: مواجهه آیت الله خمینی و آیت الله خاقانی ، نخستین پروژه تواب سازی در جمهوری اسلامی

چهارشنبه سیاه و قتل عام مردم الاحواز

همزمان با سرنگونی حکومت پهلوی و بر سر کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی، گروهی از شهروندان عرب خوزستان، که با شرکت در راهپیمایی‌ها و بستن شیر لوله‌های نفت سهم بسزایی در پیروزی انقلاب داشتند، مانند سایر اقوام غیر فارس که در طول حکومت دیکتاتوری پهلوی ظلم مضاعفی را تحمل کرده بودند، در انقلاب و حکومت جدید که نام اسلامی را یدک میکشد آرزوهای خود را محقق می دیدند و با هزاران امید زندگی در زیر سایه جمهوری اسلامی را آغاز نمودند. ولی این امیدها خواب و خیالی بیش نبود و با شروع به کار حکومت جدید آن آرزوها بر باد رفت.
بلافاصله پس از انقلاب در خرداد ماه ۱۳۵۸ در پی درگیری میان بعضی گروه های عرب با نیروهای مذهبی، نیروهای ملی و نیروهای تحت فرمان احمد مدنی، عضو ارشد جبهه ملی ایران، فرمانده وقت نیروی دریایی ارتش و استاندار نظامی اهواز، تعداد زیادی از شهروندان عرب خرمشهر و آبادان در "چهارشنبه سیاه" خرمشهر کشته شدند. در جریان این درگیری ها، گروهی از اعضای "کانون فرهنگی خلق عرب" و فعالان "سازمان سیاسی خلق عرب" و تعدادی از مردم عادی کشته شدند.
اکثر کشته شدگان و اعدامی‌های این دوره در گورستان شهدا واقع در روستای العریض در نزدیکی مرز شلمچه و یا در گورستان سیدموسی در کنار شط العرب (اروند رود) دفن گریدند. سازمانهای حقوق بشر تا کنون توانستند نام بیش از سیصد نفر را ثبت کنند.
در پی این کشتار به انتقام خون بی گناهان عرب که کشته شده بودند، گروه مسلحی با نام "مجموعة الاربعاء السوداء الفدائیة" (گروه فدائیان چهارشنبه سیاه) و همچنین نیروهای وابسته به سازمان سیاسی خلق عرب و "جبهة تحریر عربستان" (جبهه آزادی بخش عربستان) ، "الحرکه الجماهیریه" و چندین گروه دیگر عملیات مسلحانه خود علیه چاه ها و لوله های انتقال نفت را آغاز کردند. آن عملیات برای سالها ادامه یافت.
در خارج از کشور نیز یک گروه نظامی اهوازی شش نفره خود را به لندن رساندند و در دهم اردیبهشت سال ۱۳۵۹ شمسی سفارت ایران در لندن را اشغال کردند. حمله کنندگان به سفارت در گفتگو با غلامعلی افروز، سفیر ایران در لندن و چنین نیز طی گفتگوهایی با رسانه هایی چون بی بی سی فارسی خواستار توقف اعدام فعالان عرب، آزادی زندانیان سیاسی ،به رسمیت شناخته شدن حقوق مردم عرب توسط دولت ایران و موارد دیگر شدند.
همزمان با این عملیات مسلحانه، حکومت ایران نیز دهها نفر از مردم عرب شهرهای مختلف خوزستان را اعدام کرد. تعداد اعدام شدگان در شهرهای اهواز، خرمشهر، شوش، دزفول، شادگان، سوسنگرد بیش از دیگر شهرها بود. اعدامهایی که در این دوره صورت گرفت، علاوه بر اتهام محاربه با خدا و پیامبر و مفسد فی الارض بودن با اتهام "خلق عرب" صورت می گرفت و این اتهامی بود که به بسیاری از نیروهای فعال سیاسی و فرهنگی عرب زده می شد. خواستگاه آن برگرفته از یکی از بندهای مطالبات روشنفکران عرب بود که در صفحه ۴ روزنامه کیهان مورخ ۱۴/۱۲/۱۳۵۷ منعکس شده بود،که از رسانه های گروهی خواسته بودند به جای لفظ "عشایر عرب" لفظ "خلق عرب" را بکار گیرند.
حضور صادق خلخالی (حاکم شرع) به نمایندگی از آیت الله خمینی در اهواز، در این برهه از زمان موجب شد که دهها عرب پس از محاکمه های صحرایی و خیابانی که تنها چند دقیقه طول می کشید، اعدام شوند. بزرگان و شیوخ قبائل، ریش سفیدان شهرها و افراد متهم به ارتباط با ساواک به حکم قضایی آقای خلخالی اعدام شدند. از شخصیتهای قابل ذکر در این دوره که نقش مستقیمی در اعدامها داشتند می توان به احمد جنتی، حاکم شرع وقت خوزستان و مصطفی پورمحمدی، دادستان انقلاب استان خوزستان در آن زمان اشاره کرد. بنا به دستور آقای جنتی به عنوان حاکم شرع وقت خوزستان، نیروهای سپاهی با حمله به تجمع دانشجویان در دانشگاه جندی شاپور اهواز عده ای را کشتند، گروهی را دستگیر کردند و تعدادی هم از ترس خود را به رودخانه کارون انداختند.
آغاز جنگ ایران و عراق صفحه جدیدی در نحوه تعامل حکومت با مردم عرب خوزستان را رقم زد. در این دوره کنشگران و فعالان سیاسی ـ فرهنگی عرب با اتهام جدید جاسوسی و همکاری با حزب بعث عراق روبرو شدند. حاصل این دوره، اعدام دهها شهروند عرب خوزستان در طول سالهای جنگ ایران و عراق بود. بارزترین چهره رژیم جمهوری اسلامی در اهواز محسن اراکی، حاکم شرع خوزستان در این دوره بود که اعدام‌های فعالان عرب خوزستان با امضا و مهر او تنفیذ می شد. آقای اراکی اخیرا به عنوان نماینده آیت الله خامنه ای در مرکز اسلامی انگلیس در شهر لندن فعالیت داشت.
مشارکت و همراهی "الجبهة العربیة لتحریر الاحواز" (جبهه عربی آزادی بخش اهواز) با عراق در جنگ با ایران، سبب شد تا دهها عرب خوزستانی که مناطق سکونت آنها به اشغال عراق در آمده بود، پس از خروج ارتش عراق به اتهام عضویت در جبهه مذکور اعدام شوند. گروهی از عربهای خوزستانی دیگر که از عراق و کویت به شهرهای خود بازگشته بودند نیز با اتهامات مشابه مواجه و اعدام شدند.
در پی حوادثی نظیر منفجر ساختن تاسیسات نفتی، تاسیسات نظامی نظیر زاغه های مهمات، حمله به پادگان ها در طول سالیان جنگ، شماری از مردم عرب خوزستان توسط رژیم اعدام شدند. اعدامیهای این دوره در گورستانی تحت نام لعنت آباد دفن می‌شدند که بخشی از گورستان بهشت آباد اهواز است که دور تا دور آنرا دیوار کشیده بودند و نیروهای امنیتی مانع مراجعه خانواده های اعدامی‌ها به این گورستان می‌شدند.
شهروندان عرب در تابستان سال ۱۳۶۴ مطلبی که در روزنامه اطلاعات منتشر شده بود را توهین‌آمیز دانستند و دست به اعتراضات شدیدی در شهرهای مختلف خوزستان زدند. روزنامه اطلاعات در آن زمان گزارشی منتشر کرده بود که به نقل از یک نماینده مجلس برپا کنندگان یک برنامه موسیقی محلی عربی در خوزستان را گروهی"کولی" خوانده بود.
در پی این اعتراضات چندین تن به دست نیروهای امنیتی کشته شدند. شماری از بازداشت شدگان نیز تحت فشار، به همدستی با حزب بعث عراق اعتراف کردند و اعدام شدند.
سیاست های تبعیض آمیز دولت مرکزی در قبال مردم عرب باعث گسترش نارضایتی در میان مردم عرب خوزستان بخصوص جوانان و تحصیلکردگان شد، این امر در مواردی باعث روی گردانی از تشیع و روی آوردن جوانان به مذهب اهل سنت شد، امری که حکومت شیعه جمهوری اسلامی آن را بر نمی تابد. در نتیجه شماری از فعالان عرب هم به اتهام "وهابیت" و اقدام علیه امنیت ملی به اعدام محکوم شدند.
اتهام وهابیت در پرونده بسیاری از فعالان عرب که در سالهای اخیر دستگیر و محاکمه شده بودند ذکر شده است.
در حال حاضر نیز چندین شهروند عرب در زندان کارون اهواز منتظر اجرای حکم اعدام هستند که این موضوع واکنش های جامعه جهانی را به دنبال داشته است.
http://www.bbc.com/persian/iran/2013/09/130917_25_anniversary_arabs_execution_political


سخنرانی من در روز اشغال الاحواز توسط دولت اشغالگر


برنامه دویست و هفتاد و پنجم رادیو کانون دفاع از حقوق بشر در ایران به تاریخ ۲۰۱۷ / ۱۲/ ۱۹

http://www.bashariyat.de/ArchivRadio/275/kabareaghvam.mp3

سه شهروند بهایی بازداشت شده در اهواز و آبادان آزاد شدند

خبرگزاری هرانا – ندا ثابتی (آزادی)، فروغ فرزانه و نوشین افشار، سه شهروند بهایی اهل آبادان و اهواز روز چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۷ با تودیع قرار وثیقه از زندان سپیدار اهواز آزاد شدند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ندا ثابتی (آزادی)، فروغ فرزانه و نوشین افشار، شهروندان بهایی اهل آبادان و اهواز روز چهارشنبه ۹ خرداد با تودیع قرار وثیقه از زندان سپیدار اهواز آزاد شدند.
این شهروندان پیش از این نیز در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ماه توسط ۶ مامور اداره اطلاعات اهواز و آبادان در منزل خودبازداشت شدند.
آنها پس از گذشت یک هفته و در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ماه از زندان اهواز آزاد شدند اما دز همان روز مجددا به دلایل نامعلومی بازداشت شدند.
هنگام بازداشت خست این شهروندان منزل آنان تفتیش شده و اموال شخصی و کامپیوترهای آنها و اعضای خانواده‌شان نیز ضبط شده است.

شهروندان بهایی در ایران از آزادی‌های مرتبط با باورهای دینی محروم هستند، این محرومیت سیستماتیک در حالی است که طبق ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۸ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی هر شخصی حق دارد از آزادی دین و تغییر دین با اعتقاد و همچنین آزادی اظهار آن به طور فردی یا جمعی و به طور علنی یا در خفا برخوردار باشد.

بر اساس منابع غیررسمی در ایران بیش از سیصد هزار نفر بهایی وجود دارد اما قانون اساسی ایران فقط اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی گری را به رسمیت شناخته و مذهب بهاییان را به رسمیت نمی‌شناسد. به همین دلیل طی سالیان گذشته همواره حقوق بهائیان در ایران به صورت سیستماتیک نقض شده است.
نمایشگر ویدیو
00:04
01:19

کشته و زخمی شدن دو شهروند بلوچ در تیراندازی ماموران در سراوان

کشته و زخمی شدن دو شهروند بلوچ در تیراندازی ماموران در سراوان
ظهر امروز، بر اثر شلیک ماموران نیروی انتظامی به یک خودرو دو شهروند بلوچ کشته و زخمی شدند.
ماموران نیروی انتظامی با شلیک به سمت خودروی شهروند بلوچ باعث کشته و زخمی شدن دو نفر شدند.
ظهر امروز چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۷، ماموران نیروی انتظامی در محور مهرستان_سراوان به سمت یک خودرو آتش گشودند که در جریان این تیراندازی دو سرنشین خودرو مورد اصابت گلوله قرار گرفتند.
گفته شده یک نفر در اثر شدت جراحات کشته شده است.
تاکنون اسامی دو سرنشین این خودرو احراز نشده است.
لازم به یادآوری است که بیشتر نیز دو جوان بلوچ اهل دشتیاری به نام های رامین گرگیج و راشد بلوچ توسط ماموران پاسگاه کرتی لیردف کشته شده بودند.
شهرستان سراوان یکی از شهرستان‌های استان سیستان و بلوچستان ایران است.

نامه آتنا دایمی نسبت به اعدام رامین حسین پناهی

آتنا دائمی: چرا مردمی که ۴۰سال به ناحق آسیب دیدند حق قصاص از صاحبان قدرت را ندارند
آتنا دائمی در یک نامه سرگشاده نسبت به اعدام رامین حسین پناهی واکنش نشان داد و نوشت چرا مردمی که ۴۰سال به حقوقشان تجاوز شده و آسیب دیده اند حق قصاص از صاحبان قدرت را ندارند. متن کامل نامه آتنا دائمی فعال مدنی و فعال حقوق کودک در ادامه می آید:

۴۱ سال پیش برای مبارزه با فقر و اعتیاد، فاصله طبقاتی و فساد مسئولین و … مردم معترض به خیابان‌ها آمدند. برگزاری میتینگ‌های مخفیانه پخش اعلامیه نوار صوتی و شبنامه دیوار نویسی تجمعات و اعتصاب‌ها شکستن شیشه‌ها و آتش زدن اموال عمومی و اتوبوس‌ها و بانک‌ها و فراهم کردن اسلحه و بمب‌های دست ساز و کشتن مسئولان عالی رتبه و … انجام شد تا در نهایت انقلاب به وقوع پیوست، همه اینها را در آن ۱۰۷ روز تبعید اجباری به قرچک ناچارا مجددا مطالعه کردم، خاطره کسانی بود که با افتخار از کرده‌های خود سخن گفته و حالا بسیاری از آنان از مسئولین عالی‌رتبه این رژیمند.

اما هیچ‌یک از مسائلی که برای ریشه‌کن کردن آن همه اعمال افتخارآمیز انجام شد، نه تنها از بین نرفتند بلکه بدتر از قبل شدند و قتل عام و گور دسته جمعی، نیز به آن اضافه شد. در طول این ۴۰ سال انتقادات و اعتراضات مردم خسته و خشمگین به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن سرکوب شد، زندانی و اعدام و تبعید و مفقود الاثر شدند. داعشی‌وار با ماشین از روی آنها رد شدند، حتی اعتقادات مذهبی مردم این حکومت اسلامی شدیدا سست شد. زندان قرچک و ساکنان آن بخش کوچکی از دستاوردهای این انقلاب هستند.

۱۳۹۷ خرداد ۷, دوشنبه

سال رز اشغال الاحواز و اشتراک من در این تظاهرات علیه نظام استبداد آخوندی



نماینده مجلس: وجود ۲۴ هزار کودک‌بیوه زیر ۱۸ سال / آذربایجان‌شرقی رتبه دوم کودک همسری

نماینده مجلس: وجود ۲۴ هزار کودک‌بیوه زیر ۱۸ سال / آذربایجان‌شرقی رتبه دوم کودک همسری

خبرگزاری هرانا – معصومه آقاپور علیشاهی نماینده شبستر و عضو فراکسیون زنان مجلس با انتقاد از وجود ۲۴ هزار بیوه زیر ۱۸ سال در کشور نسبت به افزایش این پدیده در آذربایجان شرقی هشدار داد و گفت که متاسفانه آذربایجان شرقی رتبه دوم کودک همسری در ازدواج کودکان ۱۰ تا ۱۵ ساله را بعد از خراسان رضوی دارد.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از خانه ملت، معصومه آقاپور علیشاهی ازدواج کودکان را معضلی جدی دانست و با تاکید بر اینکه نهایت اهتمام خود را برای تعیین تکلیف طرح افزایش سن ازدواج به کار خواهیم برد، گفت: “در ماده ۱۰۴۱ قانونی مدنی حداقل سن ازدواج در کشور ۱۳ سال است اما ازدواج های پایین تر از این سن نیز با اذن پدر انجام می شود بنابراین ما به دنبال این هستیم که بر اساس این طرح ازدواج زیر ۱۳ سال ممنوع و حداقل سن ازدواج را به ۱۵ سال افزایش دهیم که در این رابطه جلساتی را با مقامات و مسئولان داشتیم و انتظار می رود با همت مجلس و شورای نگهبان به سرانجام برسد”.
نماینده مردم شبستر در مجلس شورای اسلامی، با انتقاد از وجود ۲۴ هزار بیوه زیر ۱۸ سال در کشور نسبت به افزایش این پدیده در آذربایجان شرقی هشدار داد و افزود: “متاسفانه آذربایجان شرقی رتبه دوم کودک همسری در ازدواج کودکان ۱۰ تا ۱۵ ساله را بعد از خراسان رضوی دارد”.
وی وجود کودک بیوه ها را فاجعه ای بزرگ برای کشور برشمرد و گفت: “ازدواج کودکان برازنده جمهوری اسلامی نیست و سن ازدواج باید افزایش یابد”.
این نماینده مردم در مجلس دهم، فقر فرهنگی و اقتصادی را در ازدواج کودکان موثر دانست و گفت: “متاسفانه اغلب ازدواج کودکان به طلاق منجر می شود؛ البته محرومیت ها در روستاها نیز تاثیر زیادی در ازدواج کودکان دارد و علی رغم تلاش های زیاد مجلس و اینکه ۱.۵ میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی را برای اشتغال روستایی اختصاص داد اما متاسفانه هنوز آبادانی روستاها با مشکل مواجه بوده و با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می کنند”.
آقاپورعلیشاهی با انتقاد از اینکه در اغلب روستاها تنها مدرسه ابتدایی وجود دارد، تصریح کرد: “متاسفانه دختران روستایی به دلیل نبود مدرسه راهنمایی و دبیرستان مجبور به ترک تحصیل می شوند و والدین بعد از اتمام مقطع ابتدایی آنها را مجبور به ازدواج می کنند”.
نماینده مردم شبستر در مجلس دهم، افزود: “فقر اقتصادی نیز تاثیر زیادی در ازدواج کودکان دارد و در این رابطه دیده شده که برخی خانواده تنها برای مقداری پول و تامین هزینه زندگی دختران ۹ تا ۱۰ ساله را به ازدواج افرادی با سن بسیار بالا درمی آورند”.
عضو فراکسیون زنان در مجلس شورای اسلامی، ادامه داد: “متاسفانه در روستاهای محروم دیده شده که برخی افراد متمول اقدام به خرید کودکان برای بوالهوسی و استفاده از آنان در مسیرهای غیراخلاقی مانند قاچاق مواد مخدر می کنند و در واقع در این مناطق دختران به عنوان ازدواج فروخته شده و مورد معامله قرار می گیرند”.

ظلم و گرسنگی که گریبانگیر مردم سرزمین طلای سیاه کرده است

ساعت پنج ونیم صبح؛ در تاریکی با چراغ قوه ای کهنه در لابلای زباله ها چیزی را جستجو میکرد. 
نزدیک شدم: مادر چیزی گم کرده ای! 
جواب داد: نه مادر!

در ادامه گفت: 
من ۵۰ سال دارم، نان آوری نداریم، بچه های یتیمی دارم، ضایعات جمع میکنم!
ساعت چند کارت را آغاز میکنی: 
از ساعت ۱۲ و یک نیمه شب شروع میکنم تا صبح!


این مردم گرسنه، از فقر شرم ندارند، از چشمان سیری که آنها را با دیده تحقیر مینگرد شرم دارند. 
زنانگی به زنجیر نان بسته شده ای است، که شب را همچون عبا دور خود میپیچد و در حاشیه حاشیه ها به دنبال کرامت باقیمانده خویش است!



پای درد دل‌های یک کولبرِ قربانیِ مین؛ سرپناه بچه‌هایم را پای هزینه‌های درمان دادم

خبرگزاری هرانا – لقمان وحید، کولبری سی و چند ساله، اهلِ شین آباد پیرانشهر است، کولبری که یک چشم و یک پایش را در اثر انفجار مین از دست داده، می‌گوید که “فقط انجمن‌های مدنی سراغم را گرفتند”. زندگیِ این روزهایش مکافات است، مکافاتِ بار بر پشت نهادن، کول بردن، مکافات اینکه خواسته لقمه‌ای نان از دل کوه‌های پیرانشهر بیرون بکشد تا تن بچه‌هایش لخت نماند، تا سفره‌شان، نان خالی و به قول خودش نمک داشته باشد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، نامش «لقمان وحید» است؛ کولبری سی و چند ساله؛ اهلِ «شین آباد» پیرانشهر است؛ اهل همان‌جایی که نامش انگار با قصه‌ی محرومیت و درد گره خورد؛ همان‌جا که کودکیِ دخترکان دبستانی در آتشِ کلاس درس سوخت.
لقمان قربانی فقر است و قربانی جنگ؛ کولبری‌ست که یک پا و یک چشمش را روی مین از دست داده؛ پایش را از زانو بریده‌اند و خلاص؛ اما چشمش را چند بار عمل کرده‌اند ولی بینایی برنگشته؛ پزشکان گفته‌اند اگر یک‌بار دیگر قرنیه چشمش عمل شود؛ شاید بتواند«کمی» فقط «کمی» ببیند؛ اگر پول جور شود و لقمان بتواند چشم به تیغ جراحی بسپارد، فقط می‌تواند پرهیب کسی را که مقابلش نشسته، ببیند، نه بیشتر:
«اهل شین‌آبادم؛ کولبری پیرانشهری؛ تقریبا شش ماه پیش که رفته بودم عراق برای کولبری، موقع برگشت روی مین رفتم؛ یک پایم قطع شده، چشم راستم هم نابیناست؛ چشمم پیوند قرنیه می‌خواهد. شبکیه هر دو چشمم در اثر انفجار مین ترکیده بود که هر دو را عمل کردم اما چشم چپم، قرنیه‌اش آسیب ندیده و سالم است. پای راستم را نیز از پایین زانو قطع کرده‌اند.»
روزی که لقمان روی مین می‌رود، روز نحسی‌ست؛ روزی که بیهوش می‌شود و همانطور بیهوش، هفده روز تمام در بیمارستان امام رضا(ع) تبریز بستری‌اش می‌کنند؛ وقتی به هوش می‌آید، تازه آغاز مصیبت است؛ جراحی پشت جراحی؛ تیغ پشت تیغ و صورت‌حساب هست که همانطور پشت سر هم می‌نویسند و امضا می‌کنند و لقمان باید همه اینها را بپردازد؛ موظف است که بپردازد؛ نه بیمه دارد و نه کسی از او حمایت می‌کند:
«یک ماه و خورده‌ای در بیمارستان بستری بودم؛ چند بار من را برای عمل چشم به بیمارستان تخصصی فرستادند. در بیمارستان تبریز، سی و چهار میلیون پرداختم؛ بعد بیمارستان «نقده» پایم را عمل کردم که آنجا هم چهار میلیون و خرده‌ای گرفتند؛ در بیمارستانِ تخصصی که چشم راستم را عمل کردم، حدود هفده میلیون تومان پرداختم. هنوز هم تمام نشده؛ دکتر گفته اول تیر باید قرنیه چشم راستم را عمل کنم؛ عملی که حدود ده میلیون تومان هزینه دارد.»
 لقمان وحید، بیمه تامین اجتماعی ندارد؛ فقط بیمه روستایی دارد؛ اما رفتن روی مین در هنگام کولبری در شرایطی که کروکی و صورت سانحه‌ی تایید شده نباشد، مشمول هیچ پرداختی نمی‌شود؛ در کمیسیون ماده ۲ که در استانداری‌ها برگزار می‌شود، هیچ چیز به او تعلق نگرفته‌است؛ نه غرامتی و نه حتی هزینه بیمارستانی…..
نیمه شب در مرز پیرانشهر و انفجاری که ناغافل از ناکجا آباد سرمی‌رسد، فرصتی برای صورت‌برداری ماموران رسمی و تایید رسمی حادثه باقی نمی‌گذارد؛ مردم می‌آیند و مصدوم را به بیمارستان می‌برند؛ هیچ‌کس از این مصیبت خبردار نمی‌شود؛ آب از آب تکان نمی‌خورد تا روزی که از بیمارستان مرخص می‌شود و متوجه می‌شود هیچ «حقی» ندارد؛ قرار نیست برای یک پا و یک چشم، ریالی خسارت به او بپردازند.
این چند ده میلیون هزینه‌ی درمان برای یک کولبر، پول کمی نیست؛ چطور این هزینه‌هار ا پرداختی؟ چه کسی کمک کرد؟ از کجا آوردی؟
«ساختمان داشتم؛ سرپناهِ بچه‌هایم؛ فروختم؛ مجبور شدم بفروشم؛ تقریباً هفتاد میلیون فروختم؛ خودم را بی‌خانه کردم؛ خانواده‌ام را آواره کردم تا هزینه‌های درمان را بپردازم؛ البته درمان که نه؛ هزینه‌های قطع پا و عمل چشمی که همچنان نابیناست و باز هم باید زیر تیغ برود»
منبع درآمدم: هیچ…
لقمان از همان ابتدای جوانی کولبر بوده؛ یادش نمی‌آید از چه زمان، اما خیلی سال است که کولبری می‌کند؛ تا حالا که سی و چهار ساله شده و دو فرزند دارد، شغلی غیر از کول‌بردن را تجربه نکرده؛ فرصت دیگری نبوده که تجربه کند؛ از او می‌پرسم منبع درآمدت چیست؟ می‌گوید: هیچ؛ هیچ؛ منبع درآمدی ندارم؛ خانمم می‌رود کار؛ با کارگران می‌رود سر زمین؛ زمین چغندر و نخود؛ می‌رود بیگاری و فعلگی؛ روزی چهل هزار تومان درآمدش است اما درآمدی که چه بگویم؛ نمی‌پردازند؛ می‌گویند فصل برداشت بیایید طلب‌هایتان را بگیرید؛ آن موقع تسویه می‌کنند؛ الان از پول خبری نیست.
همسر لقمان، روستایی‌ای است که روی زمین دیگران بیگاری می‌کند به امید آن روزی که محصول به ثمر بنشینند و چندرغاز دستمزد را با ماه‌ها تاخیر بپردازند؛ همسر لقمان از صبح علی‌الاطلوع می‌رود و تا غروب سر زمین است؛ مجبور است که برود؛ مجبور است برود چغندرکاری تا خانواده از گرسنگی تلف نشود.
غیر از انجمن‌های مردمی کسی سراغ‌مان را نگرفت
لقمان می‌گوید: الان برای «نان خریدن» هم محتاجیم؛ کسی به ما کمک نکرد؛ فقط در پیرانشهر چند انجمن و نهاد مردمی هستند که به امثال ما کمک می‌کنند؛ برنج و نان برای خانواده کولبران مصدوم می‌آورند؛ ماه رمضان هم بامیه و زولبیا آوردند برایمان؛ خدا خیرشان بدهد؛ غیر از این انجمن‌ها، هیچ‌کس سراغ ما ر ا نگرفت؛ غیر از خدا کسی را نداریم؛ غیر از خدا کسی صدای ما را نمی شنود….. راستی ممنونم که زنگ زدید و خواستید حرف‌هایم را بشنوید؛ خواستید صدای منِ خانه‌نشین را به گوش همه برسانید…
مردم شین‌آباد فقط مرز را دارند
 در شین‌آباد کار نیست؛ کارخانه نیست؛ به قول لقمان مردم فقط مرز را دارند؛ می‌روند عراق و برمی‌گردند؛ تنها همین راه برای نان خوردن هست؛ برادرها و پدر لقمان هم کولبر هستند؛ همه خانواده کولبرند؛ اما در این چند ماه وضع بدتر شده؛ مرزها را که بستند، خیلی‌ها از نان خوردن افتادند؛ هرچه مردم اعتراض کردند، فعالان مدنی اعتراض کردند، حتی نمایندگان مجلس اعتراض کردند، فایده نکردند؛ مرزها را بستند و گفتند دیگر «باز» نمی‌شود؛ تمام.
لقمان می‌گوید: شش ماه است که مرز را بسته‌اند؛ برادرهایم بیکار شده‌اند؛ وضعشان خراب است؛ همه به فلاکت افتاده‌اند. یکی از برادرهایم رفته دستفروشی تبریز…..
اما در نهایت امر، لقمان نگران تیرماه است؛ نگران عمل قرنیه چشم که حدود ده میلیون هزینه دارد؛ به او هیچ خسارتی ندادند؛ او قربانی مین است اما قربانی فراموش شده؛ قربانی‌ای علیل که نه تنها غرامت نگرفته بلکه به او گفته‌اند «رد مرز» کرده‌ای آنهم غیرقانونی؛ پس باید جریمه بپردازی؛ همین می‌‌شود که از خیر شکایت می‌گذرد: «به ما کولبران روی مین هم که برویم، چیزی نمی‌دهند؛ شکایت، فقط دوندگی است؛ نتیجه ندارد».
حسین احمدی نیاز (وکیل قربانیان مین) با بیان اینکه در بحث انفجار مین و مصدومیت، وضعیت کولبران به مراتب از «مردم عادی» بدتر است؛ چراکه به کولبران نگاه مجرمانه وجود دارد و چیری به آنها نمی‌پردازند؛ می‌گوید: در حالت کلی در مورد قربانیان مین ضعف و خلاء قانونی داریم؛ تنها قانونی که در این زمینه داریم قانون پرطمطراق و پرسروصدایی به نام «قانون بازگشت مهاجران جنگی به مناطق خود» است که مربوط به بازگشت مهاجران جنگی به مناطق جنگ‌زده است و تبصره‌ای دارد درباره اینکه کسانی که به مناطق جنگی بازگشته‌اند اگر روی مین رفتند، باید مشخصا به آنها خسارت پرداخت شود. این ماده واحده بسیار قدیمی است و ما قانون مستقلی درباب قربانیان مین نداریم. این ایراد بسیار بزرگی است که به خلاء و ضعف قانونی در نظام حقوقی ایران برمی‌گردد.
این وکیل دادگستری معتقد است باید نمایندگان مجلس به خصوص نمایندگان مناطق کردنشین، آستین‌ها را بالا بزنند و قانون مستقلی برای قربانیان مین تصویب کنند؛ قانونی که همه قربانیان را صرفنظر از قومیت، شغل و جنسیت دربربگیرد و این ضعف قانونی جبران شود؛ قانونی که بتواند راه‌حل قابل قبولی برای امثال لقمان وحید، قادر نباتی و خیلی از کولبران مصدوم و آسیب‌دیده باشد.
آخرین درد دلِ «لقمان وحید»، فقط یک سوال است؛ یک سوال ساده:
«چرا کسی پاسخ نمی‌دهد که گناه من چیست؟ اگر در شین‌آباد، فرصت کار کردن بود، چرا باید می‌رفتم کولبری؛ چرا می‌گویند غیرقانونی، «ردِ مرز» کرده‌ای؟ گناه من چیست که باید یک پا و یک چشمم را بدهم، سرپناه فرزندانم را بدهم و هنوز هم بگویند اشتباه کرده‌ای؟ گناه من چیست که تاوانش، یک عمر خانه‌نشینی شده….»

بازداشت بيش از 350 نَفَر #قيام_تشنگان_ثورة_العطش

بازداشت بيش از 350 نفر در #قيام_تشنگان    صدها نفر در #قيام_تشنگان #قيام_تموز در تظاهرات مسالمت آميز در اعتراض به بى آبى و قطع آب و انتقال آ...