فقر کشنده در حاشیه سربندر و ماهشهر؛ «ما دغدغه کسی نیستیم»
یک بار که نان های خشک شده را قاتقشان کردهاند، پسرش مسموم شده و سه روز بیمارستان بستری بوده است.
جاسم تا سالهای متمادی با گاری کار میکرده و در قبال نان خشک، به مردم نمک، تخم مرغ و ظروف پلاستیک بی کیفیت یا تشت و لنگ میداده است. بعد از ۱۰سال، صاحب یک گاوداری که امانت داری او را در کار دیده، در قبال سه سال تهیه نان خشک دامداریش، به او وام داده و جاسم سرانجام توانسته است وانت کهنه اش را بخرد و از کمردردهای بیپایان ناشی از حمل گاری راحت شود. اگرچه وانت بار جاسم همیشه خراب است و روزی چند بار پت پت میکند و او را وسط راه جا می گذارد.
می گوید:«قبلنها که نان ارزانتر بود، گاهی تا ٢٠٠ کیلو نان خشک میخریدم. ولی حالا قدرت خرید مردم پایین آمده و گاهی ۲۰کیلو نان خشک هم کاسبی نمیکنم.»
جاسم از زندگی رویایی صاحبان صنعت و سیاست در شهر سربندر میگوید و از این که فاصله دارا و ندار آنقدر زیاد شده که دیگر هیچ اراده ای قادر به پر کردن این شکاف نیست: «ما اینور جوبیم، آنها آنور جوب. همه ما در یک شهر زندگی میکنیم اما انگار از دو دنیای متفاوت آمده ایم. عمده پولدارهای منطقه، یک جورهایی کار دولتی دارند یا توی واردات کالا و اسکله با دولت دستشان توی یک کاسه است. سربندر یک بندر واردات و صادرات کالا است. تا دستت توی کار نباشد، نمیتوانی کشتی کشتی گندم وارد کنی و یا کارخانه ات را در این بلبشوی اقتصادی بچرخانی. وارد کنندگان کالا یا کارخانه دارها با دولت رابطه خوبی دارند. این فقرا هستند که توی این معادله جا ندارند.»
از «زبیده»، کارگر خدماتی بیمارستان صنایع پتروشیمی ماهشهر در مورد فاصله طبقاتی بین مردم فرودست و فرادست می پرسیم. می گوید: «خانواده افراد پولدار منطقه حاضر نمی شوند اینجا، وسط ریزگردها و آلودگی پتروشیمی، باا آب آلوده لوله کشی زندگی کنند. اینجا هر لحظه ضایعات پتروشیمی روی سر و کله زندگی ما می بارد.»
به گفته زبیده، آب رودخانه ها به پسآب های پتروشیمی آلوده استو ماهیگیرهای محلی صید ارزان قیمت را از همین آبهای آلوده می گیرند.
«حامد» به خوبی با سیستم اسکله های سربندر آشنا است. او پیمانکار طرف قرارداد شرکت های تخلیه و بارگیری دارای مجوز است و با کمک همکارانش، سالهای متوالی است کشتی های وارد کننده کالا را گندزدایی می کند. او در مورد ساختار اسکله ها می گوید: «با این که ظاهرا اسکله های بندر امام خمینی زیر نظر اداره کل بنادر دریانوردی استان خوزستان اداره می شوند اما واقعیت این است که اسکله های تخلیه کالا در این بندر با نظارت شرکت های پیمانکاری اداره می شوند که به طور غیررسمی به مجموعه اقتصادی سپاه پاسداران وابسته هستند. البته در این میان تاجرانی هم هستند که عواید کلان به جیب می زنند و طبعانمی توانند خودشان را از همراهی با دولتی ها جدا کنند.»
جاسم چند ماهی را در یک کارخانه تولید روغن و شکر کارگری می کرده است. می گوید صاحب این کارخانه وابسته نزدیک یکی از آیت الله های معروف قم است: «آقای "الف" دو کارخانه بزرگ تولید روغن و شکر در زمینی به مساحت تقریبی ۱۲ تا ۱۵ هکتار در همان حوالی اسکله های بندر امام راه اندازی و همزمان مواد اولیه را وارد کرده است و محصولاتش را بعد از تولید، از همان اسکله ها صادر می کند. شاید بگویید که این کارخانه ها اشتغال زایی می کنند اما واقعیت این است که دستمزد کارگرها به طرز عجیبی اسف بار است. کارگران کارخانه ها بین یک میلیون و ٥٠ تا یک میلیون و ٨٠ هزار تومان در قبال روزانه هشت تا نه ساعت کار مداوم دریافت می کنند.»
«لیلا» با این که کارشناس اقتصاد است و در «دانشگاه بندرعباس» لیسانس گرفته اما بی کار است. او از خودکشی اخیر نوجوانی میگوید که از سر فقر، روی قبر پدرش جان داد: «زیاد می شود که جوان ها به خاطر بیکاری و فقر در این جا خودشان را می کشند. روز دهم تیر امسال، "علی آلبو عبادی" در باغ "رضوان"ماهشهر خودش را کشت. از سر فقر و بیکاری. هر کاری می کردو به هر دری می زد، کاری برایش جور نمی شد. شبانه رفت سر مزار پدرش و رگ دستهایش را زد.»
لیلا می گوید نه این که پولدارهای منطقه الزاما درآمدشان را از راه نامشروع کسب کرده باشند اما سوال این جا است که این همه فاصله و شکاف از کجا است: «این فقر و فاصله طبقاتی نتیجه سیاستهای چندین گانه و تبعیض آمیز دولت است. سرمایه داران محلی هم که دارای شرکت حمل ونقل و امور بندری یا شرکت هایتخلیه وبارگیری و ترخیص وحمل کالا هستند، خودشان را در قبال این فقر فزاینده مسوول نمی دانند و با باج دادن به دولت، به پر کردن جیب خودشان فکر میکنند. مردم این جا دارند از بی آبی و بی نانی میمیرند. اگر این مملکت سهم و نفعی دارد، چرا فقرا حتی به اندازه زنده ماندنشان بهره نبرده اند؟»
لیلا به عنوان کسی که اقتصاد خوانده است، تاثیر واردات و صادرات اسکله ها را در زمینه اشتغال زایی می داند اما نمی داند چرا همه این ها بر زندگی مردم این منطقه تاثیر معناداری ندارند: «ظاهرا کار هتلدارها رونق گرفته و گردش اقتصادی هم انجام می شود. مشاغل کاذب کارگری با حداقل درآمد که به بیگاری بی شباهت نیست، افراد بومی را نیز سرگرم می کند.» شغل اکثر مردم کم درآمد سربندر، کارگری فصلی در صنایع پتروشیمی است که عمدتا توسط پیمانکارها اداره می شوند. کارگران موقتی که هیچ امنیت شغلی ندارند، با پایان هر پروژه، دوباره راهی خیابان ها می شوند برای سیگار فروشی یا کارگری ساختمان.
رونق ۳۷اسکله در مساحتی به طول هفت و نیم کیلومتر در بندر امام خمینی و واردات مواد غذایی، آهن آلات میلگرد، ورق آهن، رول های شمش و همچنین قطعات مورد نیاز کارخانه های «ام دی اف» و کود شیمیایی از سوی تجار بزرگ نفتی و وارد کنندگان مواد پتروشیمی هم نتوانسته در بهبود وضعیت معیشتی مردم این بندر اثرگذار باشد و عمده مردم این منطقه در فقر فزاینده و مشکلات معیشتی روزگار می گذرانند. از کودکان پابرهنه «کمپ بی»، زاغه نشین های حوالی شهرک «دستغیب»، دورماندگان شهرک «مقداد» و ساکنان منطقه «گاما»؛ در حاشیه سربندر و ماهشهر، انگار زندگی و شادی یک جایی که اسم ندارد، متوقف شده است.
کودکان هشت ساله، دبههای آب خود را به دوچرخه ها میبندند و در دل گرمای گزنده ظهر تیر و مردادماه خوزستان راهی قبرستانها میشوند تا قبر بشورند و شاید ۵۰۰تومان از بازماندگان اهالی قبور دستخوش بگیرند و وقت برگشتن به خانه، یک بسته نان و اگر بخت یارشان باشد، یک قالب پنیر بخرند و ببرند برای بقیه اعضای خانواده.
جاسم با لهجه شیرین جنوبی میگوید: «خدا معشور (ماهشهر) را خط زده. بروید سرچ کنید، ببینید یک کلمه میبینید؟ ما دغدغه کسی نیستیم.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر