مقدمه
تا چند روز دیگر ، با بازگشایی مدارس مواجه هستیم . مدارسی که دروس اصلی آن ، تلاش جهت تغییر هویت ملیت ها با تمرکز روی حلقه ضعیف یعنی کودکان آن است . در این مدارس به کودکان و دانش آموزان فراگیری به زبان فارسی و فرهنگ حاکم را می آموزند و به آنها القاء می کنند که راه پیشرفت و آینده آنان در همین مسیر است . در این مدارس دانش آموزان و کودکان ، بطور واقع چه آموزشی می بینند ؟ کودکان ، از خود بیگانه شدن و با خود واقعی در تعارض بودن را می آموزند . به کودک می آموزند که فرهنگی که او دارد و زبانی که او بدان سخن می گوید و پوششی که پدران و مادران او بر تن می کنند ، فرهنگ و زبان و لباس روستایی و غیر متمدن است . کودک از همان ابتدا بدون آنکه با کلمات آشنا باشد ، مفهوم حقارت و خود کم بینی را لمس می کند . کودک ، طی یک پروسه جدا شدن از فرهنگ و زبان خویش و وصل شدن مصنوعی آن به یک فرهنگ و زبان دیگر ، بدون آنکه دلایل آنرا فهم کند و یا حتی بتواند از خود سؤال کند ، وارد فضایی می شود که نه می تواند از زبان و فرهنگ خود که در محیط خانواده و دوستان ، بطور مستمر با آن در تماس است و با آن داد و ستد می کند و با آن فکر و اندیشه می کند ، بطور کامل کنده شود ، و نه می تواند زبان جدید را که بر پایه تحمیل بنا شده است ، براحتی بپذیرد . او مجبور است تا مدتها با لهجه خاص خودش به این زبان با اطرافیان سخن بگویند ، اطرافیانی که لهجه داشتن را نشانه روستایی بودن تلقی می کنند و بدینسان ، کودک را از همان سالهای اولیه شکوفایی ذهنی ، وارد نوعی از درگیری های روانی و ذهنی کرده و او را در مقابل مسیری که خود نمی تواند تصمیم گیرنده آن باشد ، قرار می دهند ، که یا باید از درس و کلاس متنفر باشد و به ناچار در آن شرکت کند و بعد از چند سالی ترک تحصیل نماید ، یا اینکه تلاش نماید تنفر ناشی از این تحقیر را با پرتاب کردن خود به دنیای جدید فرهنگی و زبانی و در آمیختن غیر طبیعی به آن و با تنفر از فرهنگ و زبان و پوشش خود که آنرا مانعی برای ترقی و پیشرف و همچنین عاملی در ایجاد تحقیر دیگران نسبت به وی می بیند ، جبران کند . در مدارس به کودکان چنین فرهنگ و دیدگاهی القاء می شود . این چنین برنامه آموزشی دهه ها است که در قبال ملت عرب الاحواز ، دنبال می شود . این برنامه آموزشی ، از درون یک دستگاه فکری استعماری بیرون می آید و به همین خاطر ، برای فهم چرایی آن و چگونگی مقابله با آن باید ، پدیده استعمار را شناخت . سازمان های ایرانی طرفدار یک پارچگی ایران ، نمی توانند به این سیاست ها بعنوان یک عملکرد استعماری نگاه کنند ، آنان زبان و فرهنگ و تاریخ ایران را ، عامل پایداری کشور ایران می بینند و از این منظر ، عملکرد دو نظام شاه و ایران اسلامی را ، در قبال ملت عرب الاحواز را نادیده می گیرند و چه بسا بر آن صحه بگذارند .
اما ما بعنوان نیروی مبارز ملت عرب الاحواز ، ماهیت این سیاست دولت ایران را نمودی از کارکردهای استعماری ارزیابی می کنیم و از این زاویه به مبارزه ملت خود ، سمت و چارچوب می دهیم .
یکی از ابزارهای مبارزاتی ملت ما ، سنگر بندی در قبال یورش زبان فارسی و حراست از زبان عربی و پوشش عربی است . ماده اصلی تهاجم دشمن برای نابودی ملت عرب الاحواز ، بر زبان و فرهنگ و همچنین پوشش آن متمرکز شده است ، بنابرین ما هم باید با تمام توان ، در مقابل آن صف آرایی کنیم و برای این منظور باید ، نه فقط دفاع ، بلکه تهاجم کنیم . باید با تمام توان " هویت عربی " خود را بر جامعه ، تحمیل کنیم . بهای آن هرچه باشد . این در حال حاضر اهمیت بسیاری دارد ، با این فعالیت و توسعه آن ، ما صف بندی خود را مشخص می سازیم . با این کار به دشمنی که نزدیک به صد سال ، برنامه و پروژه اصلی آن ، تلاش برای امحاء هویت این منطقه ، است ، " نه " می گوییم . و با آن در این زمینه به جنگ و مقاومت می پردازیم . این ضد آن احساس حقارتی بوده و هست که دشمن می خواسته و می خواهد ، به ملت ما تحمیل کند و کودکان ما را از همان ابتدا با " خود کم بینی و عدم اعتماد بنفس " بار آورد .
تاریخ مبارزات ضد استعماری به ما می آموزد که ، استعمار تنها با سرکوب سازمان یافته و مداوم زندگی فرهنگی یک ملت ، شکل می گیرد و ادامه پیدا می کند . هدف استعمار البته غارت اقتصادی است ، در ایران اما ، حکومت های ایران ، از این شیوه های استعماری علاوه بر غارت اقتصادی در طول سالیان ، نابودی یک ملت را هدف خود قرار داده است . در دیدگاه ایران ، منطقه الاحواز با توجه به توانمندی های استراتژیک و ژئوپلیتیک و بعنوان یکی از حساس ترین مناطق جهان و دارای منابع و ذخیره های گرانبها و موقعیت سیاسی و اقتصادی غیر قابل مقایسه با دیگر مناطق ایران ، ساکنان غیر قابل هضم در فرهنگ فارسی و ایرانی دارد که مجاورت آنان با کشورهای عربی ، روند هضم و استحاله آنان را کند و یا نامحتمل می سازد .
برای حل این مشکل ، ایران از یکطرف مبارزه با فرهنگ این ملت را در دستور کار خود قرار داده است و از سوی دیگر تغییر بافت جمعیتی آن را .
در زمینه مبارزه علیه فرهنگ ملی برای نابودی این ملت ، روی اساسی ترین عامل تمرکز نموده و آن زبان است . تئوریسین های ایران عقیده دارند که زبان فارسی که عنصر اساسی تعریف ملت ایران است ، در مواجه با منطقه الاحواز عربی ، این عنصر اساسی را از دست می دهد . در واقع زبان عربی در منطقه الاحواز همچون یک مانع و یک صافی در مقابل تسلط وحدت ایرانی و زبان فارسی ، عمل می کند . علاوه بر آن " حافظه تاریخی " ملت الاحواز که بواسطه آداب و رسوم و بویژه پوشش خود ، به آن استمرار می دهند ، در کنار زبان عربی ، بعنوان یک مانع در هضم شدن ، عمل می کند .
برای اینکه این عنصر اساسی و این حافظه تاریخی را از بین برد ، باید دیدگاه این ملت نسبت به خودش را تغییر داد . باید این عناصر را در ذهن ملت ، بی ارزش و خوار نمود . باید او را به نقطه ای رساند که ، در مواجه با فرهنگ ، تمدن ، تاریخ ، زبان و حتی پوشش فارس و ایرانی ، خود کم بین شود .
در مقابل اما ، ملت ما و فرزندان پیشتاز آن ، این صحنه ر به هم زدند . و با آن به مبارزه پرداختند .
یکی از شاخص های مبارزاتی ملت ما ، بویژه در یک دهه گذشته ، مبارزه فرهنگی بوده و هست . این مبارزه که پس از یک دهه تلاش و فداکاری بهترین فرزندان این ملت ، به نقطه اکنون رسیده است ، مسیری را طی نموده که ضروری است نظری به آن بیاندازیم تا بتوانیم مسیر آینده این مبارزه فرهنگی و مسالمت آمیز را بهتر درک و ترسیم کنیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر